
الهی به امید تو . تو که نه جانی و نه غیر از جان .نه در جان ، نه برون از جان
همیشه همراه . همیشه دوست . همیشه مهربان ...
3 هفته پیش محبوبه از میان ما پر کشید و رفت... ما موندیم و بغغضهایی که چه دیر راه گلومونو بستن....بغضهایی که دیر دلهای خواب آلوده وتفتیده کویریمون رو بارون زدن....بغضهایی که دیر دشت فولاد و آهن دور برمون رو طراوت دادن.....
محبوبه خیلی زود رفت .او فقط سهم کوچک خود را از زندگی می خواست. سهم کوچک او اکسیژن هوا بود ، نفس کشیدن در کنار ساحل و گاه دیدن چند مرغ دریایی... دویدن درکنار ساحل و صدا زدن مادر ...به راستی مگر محبوبه بیش از این می خواست که اینگونه سهمش را از او دریغ کردیم ؟ خیلیها محبوبه را بعد از رفتنش شناختند و خیلیها گفتند :امیدواریم محبوبههای دیگر را فراموش نکنیم. محبوبههایی که برای کمک به آنها هنوز دیر نشده است. محبوبه فرشته کوچکی بود که برای کمک به بقیه مریضهای مثل خودش آمده بود و آنقدر ماند تا همه کارها درست شد ، همه ما با هم آشنا شدیم و بعد رفت و آسوده رفت .محبوبه فقط زمزمه ای بود که ما را بیدار کرد تا نگذاریم به همین راحتی امید او به زندگی دوباره ی دوستانش به یأس تبدیل شود . و من امروز وقتی داشتم مطلبی درباره ی مهرانه تایپ می کردم دائم به جای مهرانه می نوشتم محبوبه .... مهرانه 19 ساله با پرپر شدن محبوبه همه امیدش را از دست داده است . او با حال خرابش ماهی یک بار هم که شده با اکسیژن به دیدن محبوبه می رفت. مهرانه از بدو تولد با این بیماری همراه بوده است . شاید باور اینکه یک انسان 19 سال حتی یک لحظه طعم سلامتی رو نچشیده باشد برای خیلیها دشوار باشد
مهرانه به دلیل بیماری خود توان رفتن به مدرسه را هم نداشته ولی در منزل به کمک مادرش که معلم بازنشسته می باشد درسها را خوانده و توانسته دیپلم بگیرد . پیشرفت بیماری او باعث شده تا مشکل دیابتی هم پیدا کند.در حال حاضر 75 درصد ریه تخریب شده و به طور دائم به دستگاه اکسیژن نیازمند است . تنها راه درمان مهرانه پیوند هر دو ریه می باشد که آن هم به دلیل کمبود امکانات قبل و بعد از عمل در ایران ممکن نیست.درست مثل محبوبه . برای اعزام به خارج هزینه ای معادل 250 هزار دلار لازم است که از توان خانواده ی مهرانه خارج است. دکتر کوتیل ، پزشکی که محبوبه را هم معاینه کرده بوداعتقاد دارد که در صورت عمل مهرانه تا 98 درصد شانس بهبود وجود دارد. پدر و مادرش برای پرداخت هزینه های درمان او مجبور به فروش خانه شده اند . با دیدن مهرانه ، باوراینکه این دختر ضعیف و ریزاندام 19 ساله باشد برایم دشوار بود .
مهرانه قائمی که بیماری 19 ساله اش او را نا امید و خسته کرده می گوید : از زمانی که متولد شدم بیمار بودم. هرگز لذت سلامتی را نچشیدم . تا زمانی که کودک بودم و بیماریم آنقدر حاد نبود ، نداشتن سلامتی آنچنان مفهومی نداشت . اما حالا با وخیم شدن حالم این کمبود برایم غیر قابل تحمل شده است . امیدوارم پس از لطف خداوند که تا به حال شامل حال من بوده و مرا تا اینجا یاری رسانده ، افرادی انسان دوست باشند که مرا یاری دهند . تنها آرزوی من این است که روزی بتوانم مثل تمام همسالانم فعالیت کنم و ادامه تحصیل بدهم. به امید روزی که راه نجاتی برای من و دیگر بیماران سی اف در ایران پیدا شود .
مادر مهرانه که یک دختر دیگرش را هم به دلیل ابتلا به سی اف از دست داده می گوید : بیماران سی اف (سیستیک فایبروسیس)در ایران در رفاه نیستند.امکانات دارویی و مراقبتها را ندارند و هیچ کس هم حاضر نشده برای این کودکان بیگناه قدمی بردارد و آنها معمولا در سنین 3 تا 5 سالگی از بین می روند . بعد از تولد مهرانه که بیماری او معلوم شد ، خودم دست به کار شدم و تمامی زندگی و حتی مسکن خود را فروختم و طی این نوزده سال تمامی امکانات دارویی و دستگاهها و و روشهای مراقبت را فراهم نمودم . حتی امکانات تحصیل دخترم را در منزل و زیر دستگاه اکسیژن فراهم نمودم تا او دیپلم خود را گرفت . سالهاست از مسؤولین درخواست کمک کردم که بتوانیم دخترمان را به خارج از کشور ببریم ولی هیچ کس متوجه رنج و درد ما نشد و همه جواب منفی دادند و حالا 75 درصد ریه دخترم تخریب شده و به طور شبانه روز زیر دستگاه تولید اکسیژن پرتابل است و دیگر نمی تواند هیچگونه فعالیتی داشته باشد . فقط چون به نقاشی بسیار علاقه مند است گاهی به خاطر پر کردن اوقات فراغت خود به نقاشی پناه می برد .
مادر مهرانه از همه ی انسانهایی که درد او و دختر بیمارش را درک می کنند تقاضای کمک می کند و می گوید : نمی خواهم دخترم نا امید شود. نمی خواهم او محکوم به مرگ شود در صورتی که راه نجاتی هست . مهرانه دوران جوانی اش را با اضطراب و ترس از مرگ سپری می کند در صورتی که همسالان او با شور و اشتیاق به فعالیتهای اجتماعی خود ادامه می دهند و مهرانه حتی نمی تواند چند قدم راه برود. امیدوارم دستهای خیر مردم در سراسر این کره خاکی به یاری یک دختر جوان بشتابند و چشم های مضطرب و نگران او را از این انتظار و بلاتکلیفی نجات دهند . دخترم با آن حالش لا اقل ماهی یکبار همراه اکسیژن به دیدن محبوبه می رفت . با پرپر شدن محبوبه دخترم امیدش را از دست داده است . محبوبه گلی بود که در ابتدای بهار زندگی پرپر شد. امیدوارم برای مهرانه دیر نشود . دیگر حتی قادر به تامین هزینه ی داروهای او هم نیستم.هزینه ی داروها بدون رژیم غذایی خاص ماهانه بین 150 تا 300 هزار تومان است .... مادر مهرانه اینها را می گوید و در آخر شعر معروف سعدی را می خواند و تمام ...
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار...
نگاهم به گزارش محبوبه می افتد . پشت میله های سبز پیکر بی جان فرشته ی کوچک ما افتاده بود . شما باز هم از کنارش رد می شدید . حالا ما محبوبه ای نداشتیم. محبوبه هم رفته بود . مثل پرهام . مثل هزاران کودک بیگناه دیگر که پیش از او رفته بودند .
به راستی مگر محبوبه چه می خواست که اینگونه سهمش را از او دریغ کردیم ؟ هنوز هم دیر نشده . شاید شیرینی زندگی بخشیدن به مهرانه ، تلخی وداع محبوبه را از یاد ما ببرد
شماره حساب ۷۰۵۷۲۷ ، بانک ملی ، شعبه ی آموزش و پرورش کرج ، کد 2631 ، به نام مهرانه قائمی جهت دریافت کمکهای هموطنانمان در داخل کشور و حساب ارزی شماره 114061 بانک صادرات ، کد شعبه ی 4180 با سوئیفت کد BSIRIRTHTAK برای دریافت کمکهای ارزی (فقط یورو) هموطنان ساکن خارج از کشور (به جز آمریکا) در نظر گرفته شده است یادتان باشد روزی همه متعلق به جهان مردگان خواهیم بود. اما میپنداریم میتوانیم از دام مرگ بگریزیم. همیشه از آینده میترسیم. اما وقتی چشم بر دنیا میبندیم هر آنچه را داشتیم جا میگذاریم و با دستهای خالی میرویم. اگر غافل نبودیم. امروز شاید نگاه «محبوبه» با ما بود
چشمان مضطرب مهرانه ، منتظر توست ...
گرفته شده از وبلاگ
www.shabshekan.persianblog.com